دانلود دکلمه های باران نیکراه
دانلود دکلمه های باران نیکراه
برای اولین بار از رسانه سی روز موزیک بشنوید / دانلود آهنگ “دکلمه” با صدای باران نیکراه با دو کیفیت اصلی و تکست موزیک
Baran Nikrah – “Deklame” > New Song > Download With Text And 320 & 128 Links
متن دکلمه شهید غواص از باران نیکراه
ننش میگفت بواش قنداقش دید
رو بازوش دست کشید مثل همیشه
میگفت دستاش مثل بال نهنگن
گمونم ای پسر غواص میشه
ننش میگفت همش نزدیک شت بود
میترسیدم که دور شه از کنارم
به مو میگفت ننه میخوام که بزرگ شم
برم سی لیلا مروارید بیارم
ننش میگفت نمیخواستم بره شت
میدیدم هی تو قلبم التهابن
یه روز اومد به مو گفت بیل برم شت
نفس مو بیشتر جاسم تو ابن
زد و نامردای بعثی رسیدن
مث خرچنگ افتادن تو کارون نخلا شکستن
تموم شت شد غرباوه ی خون
ننش میگفت روزی که داشت میرفت
پسیند بود صب بود یادم نمیاد
مو گفتم بچه ای لبخند زد گفت
دفاع از شت شناسنامه نمیخواد
رفیقاش میگفت از وقتی که اومد تو چشماش یه غرور خاص بوده
به فرمانده اش میگفت بیل برم شت
ماها هفت پشتمون غواص بوده
ننش میگفت جوون برگ صدرم
مثل مراغبی های خسته برگشت
شبی که کربلای ۴ لو رفت
یه گردان زد به خط یه دسته برگشت
ننه اش میگفت چشام از در سیاه شد
دوا زخم نمک سودم نیومد
مسلمونا دلم میسوزه از داغ
جوونم دلبرم رودم نیومد
عشیره میگن از وقتی که گم شد
یه خنده از رو لب باباش نیومد
تا از موجا جنازه پس بگیره شبای ساحلو دمام میزد
یه گردان اومده با دست بسته
دوباره شهر غرق یاس میشه
ننه اش بندا رو وا میکرد
بواش گفت مو گفتم مو گفتم ای پسر غواص میشه
دانلود دکلمه شهید غواص باران نیکره
.
متن دکلمه مار بر گنج زده چنبره را می بینی از باران نیکراه
مار بر گنج زده چنبره را میبینی؟
گرگ در حال دریدن برره را میبینی
یک نفر گفته قانون طبیعت این است
فن از آب گرفتن کره را میبینی؟
آدمی کور اعصا کش شدن کوری دیگر
علت کوری صدتا گره را میبینی؟
زاغ و کرکس به سر شاخه رجز میخوانند
ترک سقف و در پنجره را میبینی؟
بال پرواز ندارم به هوایت ای شعر
مرگ من در قفس حنجره را میبینی؟
شعر از ساناز رئوف
صدا : باران نیکراه
.
متن دکلمه یادمان بماند برای دیگهای جوشان از باران نیکراه
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
به زیر ان درختی رو که او گلهای تر دارد
در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران
به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
به هر دیگی کخ میجوشد میور کاسه و منشین
که هر دیگی که میجوشد درون چیزی دگر دارد
نه هر کلکی شکر دارد نه هر زیری زبر دارد
نه هر چشمی نظر دارد نه هر بحری گوهر دارد
چراغیست این دل بیدار به زیر دامنش میدار
از این باد و هوا بگذر هوایش شور و شر دارد
این داستان ادامه دارد…
اپدیت شده در تاریخ ۰۵/۱۰/۹۹
